چهار شنبه 29 مهر 94
چیایی کو تا اسه بخونچیمن :
مصدر، بنی ماضی و مضارع، زمانی فعلی (مضارع ، ماضی و آینده)، فعل امر و نهی، شناسه ، حالتی فاعلی و غیر فاعلی (اسمی و ضمیری)
دبریندیین : دریغ کردن
ا بایون : من بگویم
الون پی هر سوالی ماپرسون همن جمله پی ماپرسون : "ا بایون"
1. اولمین سوال
1.1.جملن فعل چیچیه؟ -1.1 بایون
2.1 زمانی فعلی چیچیه(ماضی یا مضارع)؟ -2.1 مضارع (التزامی)
2.2 بنی ژو چیچیه؟(اگر کو ماضیه بن ماضی، اگر مضارعه بن مضارعی ژو بایین).=2.2 بن مضارع باتیین : "وا"
انطور پیدا مکرمن کو: به صورت نفی میارمن، بعد شناسه و "ن" نفی اوول و آخری فعلی پی حذف مکرمن :
بایون -> نوایون -> وا
3.1 چندم شخصه؟ -3.1 اول شخص مفرد
3.2 ان فعلی شناسه چیچیه؟-3.2 شناسه ماضی اول شخص مفرد متعدی "ون"
ان مثلی جناب وزیری در تاریخی 17/ 1/ 94 دله کلاسی مطرح کربیچش .
چَشَه دوژَه بییَِمیچی. : چشم دوز آمده است.
: یعنی خُنین غلبه هاکَِرچی، وختی ای نفر هَِلاکَه وُ خُنی مَِشو، هَمَِنطور کو نییَِستَه. هی ژو (پَِلکی چَشُن) هُم مَِشین و ماشین. هِی خُنین پی مَِپَِرییِه. اَِن موقه یَه کو در موردی ژو مایَن چَشَه دوژَه بییَِمیچی.
چَشی دووَِجَن . معنی و منظور چیچییَه؟ : چشم هایت را بدوز.
: وختی مَِگَِشُن بایَن کو کامَِلَن ای نَفَِری یا ای چییی مواظب با وُ هَمَِه چی دَِر نظر دَِربیت، ماین چَشی دووَِجَن.
چَقویی دَستَه مَِکَِرِه !!! : چاقوها را دسته می کند.
: اَِنَه اصطلاحَه دو معنی دارِه. اییی ژو اَِنَه کو، داره وسیلِه یی گوش بُری آماده مَِکَِرِه تا مرتُمُن گول بَکّووِه وُ ژون گوشی بَربینِه. دویَِمینی ژو اَِنَه کو، وَختی ای نفر بَد جنس و بد ذات ببا، ویکار منه زُنِه بَنینِه، مَرتُمُنَه پاپوش دُرُست مَِکَِرِه. هَمَِنی بالا در موردی ژو مایَن: دارِه چقویی دسته مَِکَِرِه
چَکَّه پوف کَِردِش. چک و پوف کرد
: یعنی، کاری کو به ژو واگذار کَِربِت، فوری انجام بَِدِش بیدونی اَِنی کو دقت هاکَِربیش. سُرعَِت به خرج بَِدِش ولی سَر و تَیی کارین هُمَِوَِردِش و سَمبَِل کَِردِش و بَِشا.
چَِر چَِر مَِکَِرِه.
چر چر میکنه
: اَِنَه اصطلاحَه در موردی ای نَفَِری مایَن کو مِیلی به سورچَِرُنی داره، هر جا سور مادَن اُیَم دَرَه. همیشه اینی نفرُن سَری سُفرِه مَِچَِرِه.
چَِرَه بَری گَنجِه وایَه؟ یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد دارِه؟
: چرا درِ گنجه (دولابچه ، کمد) باز است؟
: وَختی ای نفر غُرغُرو وُ وییُمَه گیر چی ژو گیر مَِنِه کو وییُمَه بَرِه وُ دعوا رِی وَِنِه، بُند مَِکره به بَرَه بُونی. چَِرَه اَِن بَر وایَه؟ چَِرَه اون بَر دَِبَِستِیَه؟ چَِرَه رییُنَه اَِنجو اَِشتِه؟ چَِرَه لَلَِکِه جُفت نییَن؟ خُلاصه اَِنجور وییُمَه هایی. تا دَعوا رِی نَوَِنِه، وَِل مناکَِرِه.
= چُو دووَِندییُن یعنی چه؟
چو انداختن. یه چیزی رو شایعه کردن.
دستور زبان گویش سمنانی سمنی نشانه های اختصاری
دستور زبان
دستور زبان گویش سمنانی
الگو های جمله سازی
قواعد ساختن چهارنوع جمله ای که در زبان فارسی معمول است،یعنی خبری،پرسشی،امری و تعجبی در گویش سمنانی کما بیش تابع همان قواعد زبان فارسی است.از هرکدام نمونه های چند ذکر می شود:
1.جمله ی خبری
نٓنا بِشییه خیاطی=مادر رفت به خیاطی
2.جمله ی پرسشی
نٓنا کُجه بِشییه؟=مادر کجا رفت؟
هوشنگی چی چی بات؟=هوشنگ چه گفت؟
3.جمله ی امری
بٓشه اونجو بٓنین=برو آنجا بنشین
وِرتیز=بتمرگ
4.جمله ی تعجبی
اِن کوفگی چه قشنگی یٓن=این شکوفه ها چه زیبایند
آرو چِقٓد هِلاکون=امروز چقدر خسته ام
مصدر
چنان که می دانیم در فارسی،مصدر کلمه ای است که انجام کار یا پدید آمدن حالتیرا در زمان نا مشخص بیان می کند و علامت آن در فارسی پسوند "تن" یا "دن" است،که اگر "ن"از آخر این دو علامت برداشته شود،فعل ماضی (بن ماضی)ساخته می شود.
در گویش سمنانی،مصدر هم با پسوند "ین"در پایان بن ماضی ساخته می شود و هم از شکل مصدری فعل بدون پسوند (مصدر مرخم)
مثال با پسوند "یُن"
بُخوردییُن=خوردن
بوکواتییُن=زدن
مثال بدون پسوند:
بُخورد=خوردن
بُوکوات=زدن
منفی کردن افعال در گویش سمنانی
در زبان فارسی برای منفی کردن هر فعل کافی است به اول آن فعل صدای (ن) اضافه نمائیم تا فعل منفی شود مانند : نمی خورد- ندارد- نرفت و ....
ولی در گویش سمنانی این عمل قدری پیچیده تر است و در وجوه مختلف تفاوت دارد:
vمنفی کردن افعال مضارع اخباری
در زبان فارسی افعال مضارع اخباری به این صورت ساخته می شود:
می + بن مضارع + شناسه های مضارع
مانند می روم – می روی- می رود.
در گویش سمنانی نیز به همین ترتیب عمل می شود و با تفاوت که به جای (می) در ابتدای افعال مختلف یکی از صداهای زیر اضافه می گردد.
(م)- مانند: مِشو = می رود
(مُ)- مانند: مُخُنه= می خواند
(م- بر وزن «می» یا «ری») – مانند: مه= می آید
(مو- بر وزن شو یا دو) مانند: مووسنه= پاره می کند
(ما)- مانند: مایِه= می گوید
برای منفی کردن آن ها در افعال مختلف،بعد از حرف (م) با صداهای اشاره شده حرف (ن) توأم با صداهای یه شرح زیر اضافه می شود.
(نَ)-(نِ)-(نُ)-(ن- بر وزن نی) – (نو- بر وزن شو) – (تا)
· مانند:
مِشو= می رود ←{منفی} مَنَشو = نمی رود.
می= می آید ← مِنه = نمی آید
ماخوره=می آشامد ← مِناخوره = نمی آشامد
مخوره= می خورد ← مَنِخوره = نمی خورد
موکویه= می زند ← مٓنکویه = نمی زند
مووَژه = درمی آورد ← مِنووٓژه = درنمی آورد.
مادِه = می دهد ← مِناده = نمی دهد
مِروزه = می پرد ( مانند پریدن از جوی آب) ← مِنِروزه = نمی پرد
موسٓنه = پاره می کند ← مِنو سنه = پاره نمی کنه .
مِینه = می بیند ← مِنینه = نمی بیند
vمنفی کردن افعال مضارع التزامی
در زبان فارسی به صورت ساخته می شود و هنگام منفی حرف (ب) حذف و به جای آن حرف (ن) قرار می گیرد.
ب+ بن مضارع + شناسه های مضارع
· مانند:
بروم – بروی – برود - ←{منفی} نروم – نروی – نرود
در گویش سمنانی نیز به ترتیب فوق عمل می شود با این تفاوت که حروف (ب) و (ن) صداهای مختلفی به خود می گیرد.
· مانند:
بٓشو = برود ←{منفی} نَشو = نرود
بِشته = بایستد ← نَشته = نایستد
بِه = بیاید ← نِه = نیاید
بَنینه = بنشیند ← نَنینه = ننشیند
Ø نکته: در برخی از افعال به جای حرف (ب) در ابتدای فعل، حرف (و) و یا حرف (ۀ) قرار می گیرد و هنگام منفی شدن حروف نامبرده حذف و به جای آن ها حرف (ن) قرار می گیرد.
· مانند:
هاگیره = بگیرد – بخرد ←{منفی} ناگیره = نگیرد- نخرد
هاکره = بکند- انجام دهد ← ناکره = نکند- انجام ندهد
واخوره = بیاشامد ← ناخوره = نیاشامد
وِروِزه = بپرد (از جوی آب و امثال آن ها) ← نِروِزه = نپرد
vمنفی کردن افعال ماضی
منفی کردن افعال ماضی (ساده- التزامی- نقلی- بعید) همانند منفی کردن افعال فارسی صورت می گیرد با این تفاوت که حرف (ب) حرف (و) و (ه) در ابتدای افعال مثبت «و» حرف (ن) در ابتدای افعال منفی صداهای مختلف به میگیرند. مانند:
• الف – ماضی ساده
بشا = رفت ← {منفی} نشا = نرفت
بییِما = آمد ← نییما = نیامد
• ب – ماضی بعید
بِشابا = رفته بود ← {منفی} نٓشابا = نرفته بود
بییمابا = آمده بود ← نییمابا = نیامده بود
• ج – ماضی التزامی
بِشابو = رفته باشد ←{منفی}نٓشابو= نرفته باشد
بخوربو = خورده باشد ←نٓخوربو= نخورده باشد
• د- ماضی نقلی
بِشتِچی = ایستاده است ← {منفی} نٓشتِچی = نایستاده است
بشیچی = رفته است ← نٓشیچی = نرفته است
v ماضی بعید
بِشا بیچی = رفته بوده است ← {منفی} نٓشا بیچی = نرفته بوده است
واخوربیچی = آشامیده بوده است ← ناخوربیچی = نیاشامیده بوده است
v منفی کردن افعال ماضی استمراری
همانند مضارع استمراری عمل می شود؛یعنی: می + بن ماضی + شناسه های ماضی . مانند: می رفتم – می رفتی – می رفت
در گویش سمنانی به جای (می) در ابتدای افعال مختلف حرف (م) با صداهای مختلف آورده می شود و هنگام منفی کردن بعد ازحرف (م) حرف (ن) باصداهای مختلف اضافه می شود.
اگر به عنوان مثال فعل رفتن را به صورت تحت اللفظی معنا کنیم می شود : می نرفتم .
· مانند:
مشا = می رفت ← {منفی} مَنِشا = نمی رفت (می نرفت)
ماشا = بازمی شد ← مِناشا = باز نمی شد (باز می نشد)
مِشتا = می ایستاد ← مِنِشتا = نمی ایستاد
مُخُوت = میخوابید ← مَنِخوت = نمی خوابید
مییما = می آمد ← منییما = نمی آمد
مِخِندا = می خندید ← مَنِخندا = نمی خندید
v ماضی و مضارع مستمر
که با (داشتم)و (دارم) تشکیل می شود اینگونه افعال چه در زبان فارسی و چه در گویش سمنانی منفی نمی شوند.
· مانند:
دِردَن مِشیون = داشتم می رفتم و دارون مِشین = دارم می روم
v منفی کردن افعال امری
برای تشکیل فعل امری در زبان فارسی به بن مضارع صدای (ب) یا (بُ) اضافه می شود .
· مانند:
بنشین – برو
برای منفی کردن آن ها حرف (ب) حذف و به جای آن صدای (نَ) یا (مَ) اضافه می شود .
· مانند :
(نٓنشین- مٓنٓشین) و(نرو – مرو)
در گویش سمنانی نیز به همین ترتیب عمل می شود با این تفاوت که حرف (ب) در شکل مثبت و حرف (ن) در شکل منفی صداهای مختلفی به خود می گیرند .
· مانند:
بشو = برود ← {منفی} نشو = نرود
بِشته = بایستد ← نِشته = نا یستد
Ø نکته :
• الف – در برخی از افعال به جای حرف (ب) حروف (و) یا (ه) با صداهای مختلف قرار می گیرند و هنگام منفی شدن هر کدام از حروف فوق (ب-و-ه-) حذف و بجای آنها حرف (ن)قرار می گیرد .
· مانند:
وِ روٓزه = بپرد ←{منفی} نِروٓزه = نپرد
هاده = بدهد ← ناده = ندهد
• ب- در ابتدای برخی از افعال گویش سمنانی پیشوندهای (دِ) یا (دو) یا (هی) قرار گرفته است که هنگام منفی شدن عیناً تکرار می شده و پس از آن ها حرف (ن) قرار می گیرد . مانند:
دِرِویژه = آویزان کند ← {منفی} دِنِرِویژه = آویزان نکند
دو ریژه = بریزد ← دونٓریژه = نریزد
توضیح : پیشوند (د) غالبا مفهوم و اشاره به تماس دو یا چند چیز دارد . مانند : دماس = بگیر(بچسب ). صدای (دو) مفهوم و اشاره به داخل یا روی چیزی دارد . مانند: دووٓن = بیند از ( داخل چیزی).
پیشوند (هی) مفهوم و اشاره به پائین و داخل دارد .هیریژ = بریز(به زمین یا داخل چیزی)
• ج – در وجه امری برای دوم شخص مفرد یا مخاطب شکل فعل منفی شده تغییر می کند. به این صورت که در انتهای فعل صدای (آ) قرار می گیرد. ضمناً افعالی که به حرف (ی) یا (ه) ختم می شوند حروف فوق حذف و سپس صدای (آ) اضافه می شود . مانند:
بَشه = برو ← {منفی} نَشا = نرو
بِشتی = بایست ← نِشتا = نایست
دوریژ = بریز ← دونٓریژا = نریز
هی وَن = بینداز ← هی نَونا = نینداز
دِماس = بچسب ← دِنِماسَا = نچسب
بَنین = بنشین ← نَنینا = ننشین
سٓرکَه = سرکن ← سٓرنکِرا = سرنکن
وارزی = بگذار ← نارزا = نگذار
v مثال برای شکل استمراری
دِمِکاره = می کارد ← {منفی} ِدمِنکاره = نمی کارد
دومٓسازه = می زند ← دومٓنٓسازه = نمیزند
هی مٓلاسه = می پلاسد ← هی مٓنلاسه = نمی پلاسد
هی مشَو = فرو می رود ← هی منَشَو= فرو نمی رود
v ماضی ابعد ( لازم )
vمفرد:
بِشابیچون = رفته بوده ام
بِشابیچه = رفته بوده ای
بِشابیچی = رفته بوده است (مذکر- مؤنث)
vجمع:
بشِابیچٓین = رفته بوده ایم – اید (برای دو شخص اول و دوم)
بشابیچن = رفته بوده اند
v ماضی ابعد (متعدّی)
vمفرد:
بوکّواتبیچٓن = زده بوده ام
بوکّوآتبیچٓه – چی = زده بوده ای
بوکّواتبیچش = زده بوده است (مذکر- مؤنث)
vجمع:
بوکّوآت بی چی مون = زده بوده ایم
بوکّواتبیچیتن = زده بوده اید
بوکّوآتبیچیشن = زده بوده اند
v فعل مستقبل: (آینده)
فعل مستقبل در گویش سمنانی ، به صورت (خواهم رفت، خواهی رفت،خواهد رفت) صرف نمی شود بلکه در شکل ( مضارع اخباری : می روم ، می روی ، می رود) صرف می شود و در صورت جمع بودن آن در همه ی اشخاص ، مثل شخص اول است. بدین ترتیب ، صرف فعل لازم آن ؛ در مصدر رفتن چنین خواهد بود؛
vمفرد:
مِشین = می روم
مِشه = می روی
مِشو= می رود (مذکر- مؤنث)
vجمع:
مِشین = می رویم (برای تمام
فعل متعدّی آن در مصدر خوردن ، به شرح زیر صرف می شود:
vمفرد:
مُخورون = می خورم
مُخو = می خوری
مُخوره = می خورد (مذکر- مؤنث)
vجمع:
مُخورین = می خوریم
مُخورین = می خورید
مُخورٓن = می خورند
نحوه تشخیص اسامی مذکر و مؤنث :
v اسامی مختوم به یک حرف صامت به طور قطع مذکرند:
(چَش = چشم ) (پیر = پسر ) (خوت = حوض)
اما اسامی مذکری هم هستند که به مصوّت ختم می شوند . مانند: اسبه = سگ
v اسامی مختوم به ow؟ = آب ، اسامی مختوم به سایر مصوّتها ممکن است مذکرّ یا موّنث باشند.
ضمایر
ضمیر در گویش سمنانی به جای اسم می نشیند و اشکال آن ، همان سه نوعی است که در فارسی معمول است ، یعنی :
اشاره ای و مشترک
ضمیر، هنگام ترکیب با فعل ، همانند فارسی ، درجای اول است ، ولی در ترکیب با اسم وصفی تفاوت می یابد که اشکال آن در حالات صرفی نشان داده شده است.
vضمیر شخصی
ضمیر شخصی هفت صیغه دارد ، چهار صیغه ی مفرد (سوّم شخص مفرد ، دو صیغه ی مذکر و مؤنث دارد)وسه صیغه ی جمع
• الف : ضمایر منفصل (فاعلی)
ü مفرد:
اَ ← من
تو←تو
او←او
ü جمع:
هما ← ما
شِما ← شما
اویی←آن ها
Ø نمونه ها یی از ضمیر منفصل(فاعلی) در فعل رفتن (بشیین):
اَمِشین ← من می روم اونه مِشو←او می رود (مؤنث)
تومِشٓه ←تو می روی هما مِشین← ما می رویم
اومِشو ←اومی رود
شِما مِشین←شما می روید
اویی مِشین← آن ها می روند
ضمایر فاعلی برای مذکر و مؤنث یکسان است.
• ب: ضمایر متصل (مفعولی)
ضمایر مفعولی ازهفت صیغه تشکیل یافته زیرا که در سوم شخص مفرد دارای مذکر و مؤنث است . ویژگی دیگر ضمایر مفعولی در این است که در حالت مفعولی صریح ، نشانه ی ویژه ای نمی گیرد و «را» در ضمیر پنهان می شود . نشانه های ضمیر فاعلی عبارت اند از:
ü مفرد:
مو←من
ته←تو
ژو←او (مذکر)
ژین←او(مؤنث)
ü جمع:
هما← ما
شِما← شما
ژون← آن ها
Ø نمونه های ضمیر مفعولی :
مو نٓدییِش ← مراندید
ته نٓدییِش ← تو راندید
ژو/ ژین نٓدییِش ← او راندید
اما در حالت مفعول به واسطه ی «رَه = برای ، به »حضور می یابد. در این صورت در سوم شخص مفرد مؤنث و سوم شخص مذکر جمع ، «دره» به «اَ» تبدیل می شود.
ü مفرد:
مو رٓه با تِش ← به من گفت
ته رٓه با تِش ← به تو گفت
ژو رٓه با تِش ←به او (مذکر) گفت
ژینٓه با تِش←به او (مؤنث) گفت
ü جمع:
هٓما ره با تِش ← به ما گفت
شِما ره با تِش ←به شما گفت
ژونه با تِش ← به آنها (مذکر- مؤنث) گفت
v ضمیر اشاره
نشانه های ضمیر اشاره اساساً«اِن = این» و «اون = آن » است . در این وضع ، مؤنث و مذکر آن ، در سوم شخص مفرد یکی است. ولی در تداول عام در برخی مواقع ، در سوم شخص مفرد مؤنث ، نشانهی « اونه = آن زن » را به کار می برند:
اونه جِنیکین بات ← آن زن گفت
اون جنیکین بات ← آن زن گفت
در حالت جمع ، دو نشانه برای مذکر و مؤنث یکی می شوند و پسوند « ون» به آخر دو ضمیر اضافه می شود:
ü مفرد:
اِن میردکا ← این مرد
اون میردکا ←آن مرد
اِنَه (اونه)جَنیکا ← آن زن
ü جمع:
اِن میردی ← این مردان
اِن میردن ←این مردان
اون میردی ← آن مردان
اون میردن ← آن مردان
اِن جِنی ← این زنان
v ضمیر مشترک:
علامت ضمیر مشترک «خوشتره ، خود،خویش و خویشتن» است که برای تمام اشخاص در حالت مفرد و جمع ، پس از علامت ضمیر می آید:
نمونه های ضمیر مشترک:
ü مفرد:
ا َخوشتره مایون ← من خود می گویم
تو خوشتره ما ← تو خود می گویی (مذکر و مؤنث)
او خوشتره مایه ← او خود می گوید
ü جمع:
هَماخوشتره مایین ← ماخود می گوییم
شِما خوشتره مأیین ← شما خود می گویید
اویی / اونی خوشتره مایَن ← آن ها خود می گویند
v ضمایر ملکی
ضمیر ملکی پیش از اسم می آید:
ü مفرد:
مو کییه ← خانه ی من
ته کییه ← خانه ی تو
ژوکییه ← خانه ی او
ü جمع:
هما کییه ← خانه ی ما
شَما کییه ← خانه ی شما
ژون کییه ←خانه ی آن ها
اسامی مذکر حقیقی شامل انسان و برخی جانوران
پییٓه(پدر) ، پیٓر(پسر) ، بِره(برادر) ، اسبٓه(سگ ) ، هریسه(خروس)
اسامی مونث حقیقی
می(مادر) ، دته(دختر) ، عما(عمه) ، گرگه(مرغ) ،خره(خر ماده)
صرف اسم
در گویش سمنانی اسم نیز مانند فعل صرف می شود.صرف اسامی در گویش سمنانی از همان قاعده کلی تغییر در جزء پایانی اسم و یا افزوده شدن نشانه هایی به آخر اسامی پیروی میکند و با این تغییر اسم صورت ویژه یحالت مورد نظر را به خود میگیرد.به دو صیغه ی مفرد و جمع از مرد توجه کنید.
صیغه مفرد:
حالت نهادی/ صورت فاعلی:میردٓکا = مرد
حالت مفعولی / مفعول صریح:میردٓکه = مرد را
حالت برایی :میردکه ره = برای-به مرد
حالت ازی:میردکه پی = از مرد
حالت بایی:با میردکه = با مرد
مفعول فیه: همدونی دِله / دله همدونی = در همدان
اضافه:میردکه کییه = خانه ی مرد
ندا:میردکا = ای مرد
صیغه ی جمع
فاعلی:میردی = مردان
مفعول صریح:میردُن = مردان را
1= زور با، زور مَِشنووآ. کِی مایَن و کی رَه مایَن؟
: زور بگی، زور میشنوی.
: اَِنَه مَثَِلَه ای نفری رَه ماین کو همش زور مایِه. وَختی مَِگَِشُن ژو خَبر کَِرَن کو زور باتّییُن عاقبتی خایری نَِدارِه، بیلاخیره گرفتاری ای آدمی زورَه واژی مَِبا، اَِنَه مَثَِلَه ژو رَه مایَن. مَِگَه نَِشنووِه چَه کو مایَن: انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس // تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت.
2= زور کو تَیی کارینَِما، حساب سَرسَرِین پی بیرین مَِشو.
: زور که در کار آمد، حرف حساب از سرسرای خانه بیرون می رود.
: اَِنَه مَثَِلَه اَِنی بالا مایَن کو یَنی زور گویی و حق گویی، ای جا و ای نفری گَل جَمَه مَنَِبو. آدم یا حق گومَِبو یا زورَه واژ. اونی کو هَِکاتی حقی ماکَِرِه، دیگَه زور مَِنَِوایِه، اونی هَم کو زورَه واژَه، هَِکاتی حقّی مَِناکَِرِه. هَمیشَه زورَه واژی هَِکات پَِرُنتری دَرَه. پس وختی زور مییُنَِما، دیگه جایی برایی حقی مَنَِمُنِه. همنی بالایَه کو مایَن:
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی // که در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است.
3= زیادی هم بَتژ، لَلَِکِه تَِکَه مَِکَه.
: زیادی هم بدوی، کفش پاره می کنی.
: آدم برایی اَِنی کو به خوشتُن هدفی بَرَِسِه، مَِگی تلاش هاکَِرِه. با توجه به اَِنی کو هر چیی اَِندازه دارِه، تلاشی زیادی نه فقط استفاده نَِدارِه کو ضلر هم داره.
5= خوشتُنَه بَخُوْ، مَرتُمُنَه تُوْن کَه.
: برای خودت بخور، برای مردم بپوش.
: اَِنَه مَثَِلین منظور اَِنَه کو چون خوردَه خوراک ای موضوعی شخصییَه، هَرچی تَه دَِلی مَِگی مَِزُن بَخو. ولی هَلِه تُوْن کَِرد، ای موضوعی اجتماعییَه، پس مَِگی آدم طوری هَلِه تُوْن کَِرِه کو هَم درخوری ژو شخصیتی بو، هَم درخوری اجتماعی.
6= خُشکَه زَِمین تورو مُوْوَِژِه.
: از زمین خشک تُرُب می کند.
: اَِنَه مَثَِلَه دو منظوری داره.
الف: بابتی ای آدمی زرنگ و کّلاش و پاچَه وَرمالیده رَه مایَن کو کمترین موقعیتی پی ویشترین اَِستفاده ماکَِرِه.
ب: اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای نفری مایَن کو کاری عبثی و بی فائیده یی ماکَِرِه، مَِثلی اَِنی کو اُوْ دَِلَه هُوْوَِنگی موکوتَِنِه.
7= چُندَِر گوشت مَنَِبو، جووازَه پیر هَم پیر مَنَِبو.
: چغندر گوشت نمی شود، پسرخوانده هم پسر نمی شود.
: اَِنَه مَثَِلین منظور اَِنَه ، هَمون طوری کو چُندَِر جایی گوشتی مَنَِرِه، جووازَه وَچِه هم جایی وَچِه یی اصلی آدمی مَنَِرَن. وَختی کو آدَمی وَچِه نسبت به خوشتُن پییرَه مار، بی توجهی بین، دیگه جووازَه وَچُن پی چه اَِنتظاری مَِشید دَِرد؟
البته هَمون طوری کو دله هر کارین استثنا هم وجود دارِه. گایی مِینی جووازَه وَچِه هَم، وَچِه یی خایری بیرین مِین.
8= تَه کُمُن وَر بَخوسَِنون کو تَه وا بیرین نشو ؟؟؟!!!
: تو را به کدام سمت بخوابانم که بادت خارج نشود ؟؟؟!!!
: اَِنَه مَثَِلَه به عُنوانی اعتراضی ای آدمی رَه مایَن کو خیلی وییُمِه گیره. هر کاری ژو رَه ماکَه باز هَم خوشتُن وییُمِه پی دَس مَِنَِنجِه. مَِثلی اَِنی کو وییُمِه گیری ژو طبیعت بَِبیچی. بابتی اَِنجور آدَِمُن مایَن: نیش عقرب نه از رَه کین است // اقتضاء طبیعتش این است.
9= زَِمَِستُنی چَش کورَه. یَنی چِه؟ تفسیری ژو چیچییَه؟
: چشم زمستان کور است.
: اَِنَه مَثَِلَه دو جور تفسیر داره.
الف= سرمایی زَِمَِستُنی، فقیرَه آدَِمُن مَِنَِپِّه، هَمَِنی بالا اونی ویشتری اذیت مَِبین. پس به اونایی کو مَِزُنَن فقیرَه آدَِمُن کُمک کَِرَن، با باتّییُنی اَِن مَثَِلین مَِگَِشُن ژون توجه جلب ماکَِرِه کو فقیرَه آدَِمُن دَِربُند هم دبین.
ب= زَِمَِستُن سَرما کو بییَِما، دیگه نو و کُوْنَه ژو حالی مَنَِبو، برایی اَِنی کو نَچا وُ خوشتُن گرم نیادار، هرچی مَِگَه تُوْن کَه.
مایَن قدیم، ای سرداری کو دله زَِمَِستُنی و دَِلَه ای جنگی شیکست بُخوربّش و دله صحرایی گیرکَِتبا، شُو کو مَِبو مِینِه هوا خیلی سردَه. دیری پی مِینِه اییَه چَِلا سو سو موکّووِه، بَِه هَمون طرف مَِشو، مِینِه ای آدمی فقیری کییِه یَه. اجازَه مارِه و دنین کییَه مَِشو. وَختی بُخوتی صاب کییِه پی
لابالین مَِگیش. صاب کییَه مایِه مو لابالین کُجَه دبا؟ ماپَِرسِه پس چیچی دار؟ صاب کییَه مشو مَِگَِردِه وُ مِی مایِه فقط ای پالُن دارون و ای خَرین جُل. مایِه، ژو اسم نَبَِرا، مو دیم وَن. البته اَِن مطلب به شاه عباسی هم نسبت مَِدَن.
1 = خرده هیزم خشک : چیلکی
2 = خردسال : کَم سَِنَّه سال
3 = خردسالگی یا خُرد سالی : کَسینَِندَِر
4 = دامنِ چین دار: کَمَِر¬چینَه
5= دانِ مرغ : چینَه
سعدی مَِفَِرمِه: مرغ جایی رود که چینه بُوَد // نه به جایی رود که چی نَبُوَد.
6 = خشک کردن : خُشک واکَِردییُن
7 = خشکاندن : بُخُشکَِندییُن
8 = خشکیدن: بُخُشکییُن
9 = خشکیده: بُخُشکییا
10= نان خشک شده در تنور : کَِلَه خُشکَه
11 = درِ یک لنگهای: لَتَه¬بَر
12 = درِ دولنگه ای: جیم بَری
13 = تلنگُر : بیلینگَِسییَه
14 = دالّی دالّی کردن : دّکّی دّکّی کَِردییُن
15= بازی جفتک چارکُش : خُس خُس.
1= چَشَه دوژَه بییَِمیچی. : یَنی چَه؟
: چشم دوز آمده است.
: یعنی خُنین غلبه هاکَِرچی، وختی ای نفر هَِلاکَه وُ خُنی مَِشو، هَمَِنطور کو نییَِستَه، هِی ژو کَِبلِیی چَشُن kεblei čašon (پَِلکی چَشُن) هُم مَِشین و ماشین. هِی خُنین پی مَِپَِرییِه. اَِن موقه یَه کو در موردی ژو مایَن چَشَه دوژَه بییَِمیچی.
2= چَشی دووَِجَن čaši duvεjan معنی و منظور چیچییَه؟
: چشم هایت را بدوز.
: وختی مَِگَِشُن بایَن کو کامَِلَن ای نَفَِری یا ای چییی مواظب با وُ هَمَِه چی دَِر نظر دَِربیت، ماین چَشی دووَِجَن.
3= چَقویی دَستَه مَِکَِرِه !!!
: چاقوها را دسته می کند.
: اَِنَه اصطلاحَه دو معنی دارِه. اییی ژو اَِنَه کو، داره وسیلِه یی گوش بُری آماده مَِکَِرِه تا مرتُمُن گول بَکّووِه وُ ژون گوشی بَربینِه. دویَِمینی ژو اَِنَه کو، وَختی ای نفر بَد جنس و بد ذات ببا، ویکار مَنَِزُنِه بَنینِه، مَرتُمُنَه پاپوش دُرُست مَِکَِرِه. هَمَِنی بالا در موردی ژو مایَن: دارِه چقویی دسته مَِکَِرِه.
4= چَکَّه پوف کَِردِش. یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد دارِه؟
: یعنی، دقّت، فدایی سرعتی کَِردییُن. فقط مَِگِیش ای کاری هاکَِزبیش، دیگه به ژو کیفیتی توجه نداره. کاری کو به ژو واگذار کَِربِت، فوری انجام بَِدِش بیدونی اَِنی کو دقت هاکَِربیش. سُرعَِت به خرج بَِدِش ولی سَر و تَیی کارین هُمَِوَِردِش و سَمبَِل کَِردِش و بَِشا.
5= چَِر چَِر مَِکَِرِه. یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد دارِه؟ ممکنَه تا اَِسَه نَِشنوابیتُن.
: اَِنَه اصطلاحَه بابَِتی ای نَفَِری مایَن کو مِیلی به سورچَِرُنی داره، هر جا سور مادَن اُیَم دَرَه. همیشه اینی نفرُن سَری سُفرِه مَِچَِرِه. اینییَه مَثَِلَم دارین کو مایَن: هرجا آشَه، کَل، فرّاشَه.
6= چَِرَه بَری گَنجِه وایَه؟ یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد دارِه؟
: چرا درِ گنجه (دولابچه ، کمد) باز است؟
: وَختی ای نفر غُرغُرو وُ وییُمَه گیر، چی ژو گیر مَِنِه کو وییُمَه بَرِه وُ دعوا رِی وَِنِه، بُند مَِکره به بَرَه بُوْنی. چَِرَه اَِن بَر وایَه؟ چَِرَه اون بَر دَِبَِستِیَه؟ چَِرَه رییُنَه اَِنجو اَِشتِه؟ چَِرَه لَلَِکِه جُفت نییَن؟ خُلاصه اَِنجور وییُمَه هایی. تا دَعوا رِی نَوَِنِه، وَِل مناکَِرِه.
7= چَِرَه دُوْمَه دَِمَِتُن ؟ یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد دارِه؟
: چرا دام میتنی ؟
: وَختی دُوْمَه تُنَه، مَِگِیش دُوْمَه دَتُنِه، تا ای شیکاری هاکَِرِه، هِی مِی وُ مَِشو، مِی وُ مَِشو. اَِسَه وختی مَِفَِمَن کو ای نفر بَِه قصدی سویی ای جا هِی مِی و مَِشو، ژو رَه مایَن: چَِرَه دُوْمَه دَِمَِتَن؟ یعنی مَِگَه هَما هَِکاتُن دَِلَه چیمیچی تَه گیرِه؟
8= چَِرَه پَشی کوشی ماخورَن؟ یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد دارِه؟
: چرا پشت گوشَت را می خارانی؟
: اَِنَه اصطلاحَه ای نفری رَه مایَن کو اییَه کاری ژو دِچیشُن کو اَِنجام بَدِه، ژو زور مِی کو اَِنجام بَدِه، یا ای چی ژو پی واپَِرِسِچیشُن، مَنَِگیش جوواب هادِه، ولی پَشتی گوشی ماخورَِنِه. هَمَِنی بالا ژو پی ماپَِرسَن: چَِرَه پَشی گوشی ماخورَن؟
9= زیلَه سَر بَِشّییُن فارسیی ژو چیچی مایَن؟ مثلَن مایَن : مو زیلَه سر بَِشا.
: طاقت و شکیبایی به سر آمدن. یا: مو زیلَه سییا واکَِردِش، هم مایَن..
10= خَِفتینَه چیچی رَه مایَن؟
مَثَِلَن مایَن: اَِنَه خَِفتینه چیچییَه تُوْن کَِرچَه؟
: ای جور جیلیقا بیچی کو قدیم دله جنگی تُوْن به تُونی، تُون مَِکَِرچیشُن. دله فرهنگی لغتی نوشتَِیَه : لباس جنگی پر از پشم یا ابریشم یا پنبه که جلوی ضربات شمشیر دشمن را بگیرد.
اَِسَه هرکین ای هَلِیی تُون مَِکَِرِه کو خیلی ژو چاق نَِشُن مَِدِه، ژو رَه مایَن : اَِن چیچییَه تُون کَِرچَه، خَِفتینَه؟
11= کالَه وَِلَِرد نَکَِرا. : یَنی چَه، کُجَه کاربُرد داره؟
: خام و نپخته نخور. یا: خام و پخته را جمع نکن.
: وَختی کو حاصَِل هَِنِه نَرَِسِچی، یا انی کو ای چی هَِنِه خا نَپیژییِچی وُ ای نفری کو ژو دَِل لَسَه یا وَشُنَه مَِگِیش اون حاصل یا چی بَخورِه، ژو رَه مایَن نَخورا، کالَه هَِنِه. کالَه وَِلَِرد نَکَِرا !!!
ای وختَم مِینی کو به اشاره مایَن: کالَه وَِلَِرد کَه. یَنی همه چی جَمَه کَه وِیر بَشَه تا اینی نفری نبرچی.
12= چَِل بُندَ تُوْن کَِرچِش ( دَِلَه اَِن اصطلاحین، چهل بند، همون« چهل تکّه» مبو).
. : چهل بند به تن کرده.
: وختی مَِگَِشُن بایَن فُلُنی داره مظلوم نمایی ماکَِره تا هما گول بَکّووِه کو به نفعی ژو رأی هادین، اصطلاحَن مایَن: چَِل بُندَه تُون کَِرچِش.
قدیم بعضی کاسبی دَبِین وختی مَِگییَِشُن بَشین اداره یی دارایی، کُتَه پَشتَِه دیم تُوْن مَِکَِرشُن یا کُونَه هَلِه تُوْن مَِکَِرشُن تا مأموری دارایی فکر هاکَِرِه خیلی بیچاره یَه تا ژو مُلِیظَه هاکره مالیات ژو رَه زییاد نَنَِوی سِه. مأموری دارایی هَم کو مَِفَِما، هُمدیگَِرُنَه ماشُن: چَِل بُندَه تَوْن کَِرچِش.
13= چَِلا پَشی بَری اَِندِچِش. یَنی چَه؟ کُجَه کاربرد داره؟
: چراغ را پشت در گذاشته.
: اَِنَه اَِصطلاحَه بابتی ای نفر بدعملی رَه مایَن کو خوشتُن قایم بَِکَِرچِش هِجّا اَفتُوْوی منه بو. یا قرار مارزِه ولی مَِنِه سری قراری. یا بابتی ای نفری ماین کو یاواشَِکی دَِلَه ای جمعی پی بُوْریت بابو. اونوخت مایَن: چَِلا پَشی بَرییَِندِچِش.
اَِنَه مَثَِلَه ای داستانی داره کو دله صَفِه یی 511 جلدی اُوْوَِلی کتابی « گنجینه مثل های گویش سمنانی» نوشتِیَه.
14= چَِلچلا دَِلَه مَِشو، مَرگوژا بیرین مِی!!!
: چلچله (دم جُنبانک) داخل می شود، گنجشک بیرون می آید.
: وختی مَِگَِشُن بایَن بافتی ای پارچه یا بُلیزی کو دستی هُوْوَِچیشُن خیلی شُلَه وُ ژو لُکَه لُوْوی خیلی گُشادییَن و به دردی مَنَِخورِه، اَِنَه مَثَِلَه مایَن.
15= چَِلَّه بَِنیَِسچی.
: چلّه نشسته است.
چَِلَّه بَِنیَِستییَن اَِنَه کو ای نفر به منظوری اَِنی کو ژو مَشکَِل واشو، چهل رو گوشه یی ای جایی مقدسی مثلی ایمامزاده یا مچتی بَنینِه و کم چی بَخورِه، هِی دا هاکَِر] وُ وَِردی بَخونِه.
اَِسَه اَگَه ای نفر چُن رو دنین کییَه بَنینِه وُ بیرین نِی، یا ای نفر دَِلَه مَِهمُنی ای گوشَه بَنینِه وُ هِشکین گَل نَشو، ژو رفیقی در موردی ژو به شوخی مایَن: چَِلَّه بَِنیَِسچی.
16= چه خَبَِرَه خوشتُن دَس گیچَه؟
: چه خبره به خودت پرداختی، به خودت رسیدی؟
: وَختی ای نفر بعدی چُن وختی به خوشتُن سَرَه وَضی مَِرَِسِه، نووَه هَلِه تُوْن مَِکَِرِه، یا هوشتُن چاخ مَِکَِرِه، ژو دوستَه رفیقی به شوخی ژو رَه مایَن: چه خبرَه هوشتُن دَس گیچَه؟ مَِگَه بَشَه دُوْخوازی؟
17= چَِه قَِری چو کَِرچِش !!!
: چه قری ساخته !!!
: اَِنَه اصطلاحَم مَِثلی ژورین اصطلاحَه مَِمُنِه. وختی ای نفر بَعدی چُن وختی به خوشتُن مَِرَِسِه، ژو رفیقی کو تعجُب ماکَِرَن، اَِنَه اصطلاحه ژو رَه مایَن یا اَِنی کو هوشتُن گَل مایَن.
18= چَِه خوش دَکَه پُزَه !!!
: چه خوش دَک و پُز است !!!
: اَِنَه اصطلاحَه هَم به شوخی ای نفری رَه مایَن کو خوش اَِخلاقَه، خوش هیکَِلَه، خوشگَِلَه، هَلِیی خویری تُوْن کَِرچِش، خلاصه چه مرتب و مُنَظمَه . بَِر عکسی ژو مایَن: چَِه بَد دَکَه پُزَه !!!
19= چَِه سُونگی دورِه کووآ، چَِه دورَه سُونگی کووآ، اَِن دورِیَه کو مَِشکییِه.
: چه سنگ را به کوزه بزنی، چه کوزه را به سنگ بزنی، این کوزه است که می شکند.
: وختی مَِگَِشُن به ای نفری هُشدار هادَن کو با قویتری خوشتُن دَِنَِکا، با حَِرّافی و داده بیداد منه زُن ژو حریف ببا، اَِنَه مَثَِلَه ژو رَه مایَن. یعنی چون او قویترییَه چه زور وَری، چه پیل وَری، تو ژو حریف منه با، ژو تُوْنی نشا.
20= چَِه نازُک مَِریسِه !!!
: چقدر نازک می تابد.
: قدیم وختی چَرِه رَه نا مَِرَِشُّن، هرکین نا نازُکتری با و لطیف تری با، اون نا، گَِرُنتری با وِیتَِری هم مِرینشُن. اَِسَه اَِن اَِنجو دَِربیتُن تا بَشین سری اصلی قضییِه. یعنی تفسیری مثلین.
: وختی مِینَن اییَه دُختَِرَه خوشکَِلِه یا اییَه جَِنیکا کو خیلی خوشکَِلِه، با ناز و غمزِه رِی مَِشووُ قَِرَه فری مَِدِه کو هما بَد گَِلُن دَِل بَسوزَِنِه، حَسودی پی مَِگَِمُن طَنَه طینِه ژینَه بائین، یا ای جور اَِعتراض هاکَِربیمُن بابَِتی ژین مائین: چَِه نازک مَِریسِه؟ یعنی چقد خوشتُن نمایش مَِدِه کو هما دل بَسوزَِنِه.
21= چُپُقی جُوْمَه داری چاخ مَِکَِرِه.
: چپق جامه داری چاق می کند.
اُوَِل مَِگی بِینین «جُوْمَه دار» کی رَه مایَن؟ قدیمی حمّومی قبلی اَِنی کو کُمُدی، مُد بَبین، هَرکین حمُّوم مَِشا، خوشتُن هَلِه کو دَِلَه تَلین دَبِن، سَری حمّومی، جُوْمَه داری مَِسباردِش. اَِن جُومَه داری وظیفه اَِن با کو هر وخت ای نفر دَنین حمّوم، فوته یا قدیفه مَِگییِش، ژو دَِلَه تَلین پی بیرین مییاردش و ژو رَه مَِبَِردِش. وختی هم کو دنین گرمخُنِه یی حمومی پی بیرین مییَِما، ژو مُشتَه مال مَِدِش. اگه چُپُقی هم با، ژو دله تَلین پی ژو چُپُق بیرین مییاردِش و ژو رَه چاق مَِکَِردِش. بَعدی اَِنی کو دو هِیرَه پُکی عمیقی موکووآتِش و هوشتُن مَِساتِش، چُپُق صاب چُپُقی دَس مَِندِش. وختی کو مَِگییِش چِپُق چاق کَِرِه، چون تنباکویی چُپُقی ژو نبا، سَر چُپُق کَلَّه کوت تنباکو دَِمَِراقُستِش، اَِن یعنی اَِصراف. اَِسَه هرکین مرتُمُن چی ژو دَس مَِکِه وُ اَِصراف ماکَِرِه، ژو رَه مایَن: چُپُقی جومَه داری چاق مَِکَِرِه.
: اَِن دله مَثَِلین چُندی کلیمه یی تازه دَبِن کو شما رَه مَِنَِویسون.
جُوْمَه دار= جامه دار. تَلییَه= بُقچه
مَِسباردِش: می سپرد. بَِسباردییُن= سپردن. دَِرَِسباردییُن: گِلِة دوستانه کردن. فوتَه= لُنگ قدیفه= حولة بزرگ که تمام تن را می پوشاند. گَرم خُنِه یی حمّومی: آن بخش از حمام که بسیار گرم است و افراد در آنجا فقط با لُنگ هستند برای استحمام. کَلُّه کوت: انباشته روی هم. دَِمَِراقُستِش= روی هم می تپاند. دَِراقُستییُن= تپاندن.
22= چوتا همیشَه تَیی سَبِه مَنَِمُنِه.
: جوجه همیشه زیر سبد نمی ماند.
: چوتُن تا کَسینییَن ژون تَیی سَبِه نییامَِدارَن تا کَِلا یا رووآ ژون نَبَِرِه. یا دله حوضی نَکَن خفه بَبین. کمی کو گُوْز بَِبِن اونقدی کو رووآ نَزُنِه ژون بَرِه، اَِنقَد پَرَه بالی موکوئَن تا سَبَه چَپَه ببو اونوخت هوشتَِرَه تیی سبه پی بیرین مِین.
اَِسَه وختی کو جَِوُنی چیز فَمی مَِبین دیگه پییَِرَه مار هکاتی گوش مناکَِرَن و دَنین کییِه بُند مَنَِه بین هر کاری ژون دَِلی گییا ماکَِرَن. البته وَشکی اَِنطورییَن. دُتی باز وِیتَِرییَن ویشتَِری پییَِره مار هکاتی گوش ماکَِرَن. قدیم کو اَِنطور با، اَِسَه منه زُنون. پس زیکی هرچه گُوْزتَِری مَِبین، خوداختیارتری مَِبین، هَمنی بالا مایَن کو: چُوِتِه همیشه تیی سَبِه منَِمُنَن.
23= چو تَیی پَِلاسی پی بیرینَِچِش
: چوب را از زیر پلاس (نوعی زیرانداز) بیرون آورده.
ملیمه، وختی ای نفر چو ژو دَس دبو، ژو جَِسارَِتَم ویشتَِری مَِبو. اَِنَه مَثَِلَه در مقامی تعجبی در موردی وَچِیی مایَن کو تا اَِسَه به علّتی ناتوانی اذیت و آزاری نَِدَِرچِش، اَِسَه کو ای کمی زور دَِکَِرچِش، دارِه اذیّت ماکَِرِه. یعنی کو تازَه اَِن اُوولی ژو اذیّتییَه.
24= چو خَِرسی دَس کَِچی.
: چوب به دست خرس افتاده است.
: هَمنطوری آدم خرسی حریف منَِبو، چه بَرَِسِه کو چو هم ژو دس کِه. اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای آدمی مایَن کو به خودیی خود مردم آزاری ماکَِرچِش، اَِسَه اییَه کاری هم ژو دِچیشُن کو مَِزُنِه خوشتُن کارین زوری پی هم استفاده هاکَِرِه. دیگه هِشکین ژو حریف منَِبو. همنی بالا مایَن: چو خرسی دَس کَِچی. منظور ژو پست و مقامییَه کو باعثی اذیت و آزاری ویشتری مبو.
25= چو دَس گیرِه، صِی نَفَِرُن کُتَِکی مُخورِه
: چوب به دست بگیرد، کتک صد نفر را می خورد.
آدم وختی چو ژو دَس دبو، ژو جَِسارَِت زیاد مَِبو. وختی کو ای نفر چو ژو دَس دبو وُ کُتَِکی بَخورِه، معلیمه کو خیلی بی عُرضِیَه.
: اَِنَه مَثَِلَه به شوخی ای نفری رَه مایَن کو پُررووَه، جَِسارَِت داره، ولی زور نداره. پُرروگَِری هم ماکَِرِه. َاَگَِه چو هم دَس گیرِه، بازَم ژو دومَِسازَن. وختی مَِگَِشُن ژو شیر وپاکَِرَن، اَِنَه مَثَِلَه ژو رَه مایَن، ژو بَِخییالی کو مایَن چو دس گیرِه صِی نفرُن دومَِسازِه. مَِشو جَِلو، بی عُرضَِگی پی کُتَِکی مُخوره وُ مِی دَِمبال. بازَم ژو رو کمی منابو.
1= چی دَِکَِچی. ژو ترجمه چه مبو؟ کِی مایَن؟ چیچی رَه مایَن؟
: کپک زده.
: مَِزُنین کو کلیمایی « چی» دله سمنی زفُنی چُندی معنی داره. هِیرَیی ژو اَِنجو مایون. 1= به معنی « شیئی» متلن مائین: اَِن چیچییَه؟ یعنی: این چه چیزی است؟ 2= به معنیِ « غذا» یا « خوراکی» . مثلَن مائین: چی بَِپچَه؟ یعنی: غذا پختی؟، خوراکی ای برای خوردن پُختی؟ 3= همن چی دَِکَِتّییُن. یعنی: کپک زده. پشه زده.
2= چی ژو خوردی بَِدِچیشُن. ژو ترجمه چیچیه؟ کِی مایَن؟
: چیزی به خورد او داده اند. ( چیز خورش کرده اند).
: یعنی ای چی به زور ژو خوردی بَِدِچیشُن. یا ای چی یاواشکی ژو خوردی بَِدِچیشُن به خیالی اَِنی کو ژو مسموم کَِرَن یا ژو طلسم کَِرَن.
3= چی ژو بار دَِنییَه.
: چیزی بارش نیست.
: مِینین، اَِنجو هم کلیمایی« چی» اینی معنی پیدا کَِرد. یعنی باری معلوماتی نداره. یا آگاهی نداره. اَِنَه اصطلاحه در موردی ای نفری مایَن کو سوادی درست و حسابی یا اعتباری اجتماعی نَِدَِربیش.
4= چی، هر چی ام کو خا بو، زیادیی ژو پیسَه.
: چیز، هرچه هم که خوب باشد، زیادی آن بد است.
: اَِنَه مثلَین مگی بات بو کو، هر چیی به اندازه خایرَه، اندازِه پی کو بیرین شو، ژو اختیارَم آدمی دس پی بیرین مشو، باعثی زَمَِتی مبو. حتّا مال و منال. حتّا خوراکیی خیلی خوشمزه، اگه خیلی بخو، تَه اذیت ماکرِه.
5= ژو مال و ژو سَری رَه قال.
: مال او، باعث دردسر و زحمت او.
: در واقَه اَِنَه مثله کامل کنندهِ ژورین مثلِه. آدمی مال کو زیاد ببا، خیلی چشی طمه به ژو مَِدوژَن. ژون ندا، ماین خسیسه، گَِدایَه. گییابیت ژون دِه، چُن نفرُن دِه کو تَه پی راضی بین؟ هَمَِش مگی آدمی فکرَخیال به ژو مالی دَبو کو یاواشکی نَبَِرَن. گایی هم مِینی آدمی مالی پی استفاده ماکرن بر علیه یی خودی آدمی.
6= رقاص وازی بیرینَِوَِرچِش. یَنی چَه؟ کُجَه مایَن؟
: رقاص بازی درآورده است.
: اَِنَه اصطلاحَه بابتی ای نفری مایَن کو مَنَِگِیش کاری درست و حسابی هاکَِرِه. ژو دَِلی مَِگی کو با َبدخُلقی و جارَه جَِنجال به خوشتُن منظوری بَرَِسِه.
7= رُبِّن واری، ای تَپَّه خالی باقی ناشچِش.
: به مانند روباه، یک تپّة خالی باقی نگذاشته است.
: اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای نفری مایَن کو همه جا بدهکاری ژورییَِوَِرچِش و هِچ جا اعتباری نداره. دیگه هِشکین پیل ژو مَنَِدِه. یا اَِنی کو اونقد ژو کاری نامطلوبِه کو هِشکین دیگه حاضر نییَه کاری به ژو واگذار کَِرِه
.
8= رُوْنگ بَِکَِردَه مُرغُنَه، شُووی نُوْرویی رَه خایرَه.
: تخم مرغ رنگ کرده، برای شب عید خوب است.
: اَِنَه مَثَِلَه ای نفری رَه مایَن کو کاری کو به ژو واگُذار مَِکَِرُن، به مو قَه انجام َمنَِدِه. مثلی اَِنی کو مَنَِزُنِه هر کاری به دردی ای موقعی خاصی مُخورِه. دله فارسی مایَن: لباس بعد عید برای گَلِ منار خوبه.
9= رُوْنگی نییَه کو نَکّوواتبیش.
: رنگی نیست که نزده باشد.
: اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای نفری ماین کو همه جور حقّه وازی و دَغَل وازی هاکَِربیش، یا هر کاری ناشایستی کو بَلَد بیچی کاری کوواتبیش. خلاصه دله دغل وازی و بی معرفتی، کوتایی ناکَِرچِش.
10= رووآ الله وکیلی میش مَنَِرِه.
: کربه الله وکیلی (محضاً لله = محض رضای خدا) موش نمی گیرد.
: اَِنَه مَثَِلَه ای نفری رَه مایَن کو انتظار داره ای کاری مفتکی تَم بَکَِرِه. یا اتنظار داره کو ای نفر ژو رَه مفتکی کاری هاکَِرِه. مَِثلی اَِنی کو مَنَِزُنِه هِشکین هِشکینَه مُفتکی کاری مناکَِرِه، حَتّا رووآ هَم محضی رضایی خُدِه میش مَنَِرِه.
11= رووآ بُراق کَِرچِش.
: گربه را بُراق کرده.
(بُراق به معنای حالت غیر عادی به خود گرفتن، یا حالت تهاجُمی به خود گرفتن).
: اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای نفری مایَن کو اَلَِکی خوشتُن قیافه عصبانی و عَبوس نَِشُن مَِدِه تا بَقییَن بتارسَِنِه. هَمَِنی بالا مایَن: نَتَِرسین رووآ بُراق کَِرچِش. یَنی اَلَِکی عصبانییَه.
12= رووآ دَِروازِه بَر دَِمَِبَِستِه، میش ماکَِرِه.
: گربه درِ دروازه را می بندد، موش باز می کند.
: اَِنَه مَثَِلَه به شوخی به ای جایی مایَن کو خیلی بی نظم و ترتیب و دَِرهَم و بَِرهَمَه. هِشکین به هِشکین نییَه. اَِن جور جا اَگَه ای سازمانی بو کو هِچ کارمندی خوشتُن رِئیسی هَِکاتی گوش ناکَِره و هر کین هر کاری ژو دلی گییابو ماکَِرِه، اون وخت اَِنَه مَثَِلَه کاری مَِبَِرَن یَنی کو رووآ، بَر دَِمَِبستِه، میش کو طیبعطن مَِگی رووِن پی بَتَِرسِه، مَنَِتَِرسِه و مَِشو بَر ماکَِرِه.
13= رووِن دس کو به گوشتی مَنَِرَِسِه مایِه، پیف پیف بویی مادِه.
: گربه که دستش به گوشت نمیرسد می گوید، پیف پیف بو میدِه.
: اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای نفری مایَن کو با حَِرص و طَمِه، بَتّژ بَتّژ دَِمبالی اییَه کارین دَبیچی، اَِسَه کو مِینِه مَنَِزُنِه به اون کارین برسِه، وَِل واکَِرچِش. برایی اَِنی کو خوشتُن تَکَه تُوْوین پی نُوْوَِنِه، مایِه: نَه، اونَه کاری، کاری خایری نییِه.
14= رووِن دَنین کییَه کَه و ژین بَکّووآ، آخَِر تَه دیم مَِپَِرِه.
: گربه را درون خانه کنی و بزنی، آخر به روی تو می پرد.
: اَِنَه مَثَِلَه ای نفری رَه مایَن کو اینی نفری تحتی فشاری واشچِش و همه یی رِیی ژو دیم دَِبَِسچِش و هِی ژو رَه زور مایِه. هَمَِنی بالا به ژو آگایی مادَن کو هَنون نَکَِرا، آخَِر تَه دیم مَِپّرییِه و اونوخت همه چی خراب مَِبو. آخه اَگَه تنبیه کَِردییُن بالا هَم بو، اونَم حدّ و حسابی داره.
بَشه ویی با. یَنی چَه؟ کِی مایَن؟
: برو گُمشو.
: وَختی مایَن کو ای نفری دس پی خیلی ناراحتییَن و مَنَِگَِشُن ژو بِینَن. هَمَِنی بالا ژو رَه مایَن: مو پَِرُنی چَشُن پی کَِنار شَه، بَشه ویی با.
شَِما یِه دَرَه ای وَختی نَنا هَما دَس پی عاصی مَِبّییَه ماتِش:
: بَشه وی با مو پَِرُنی چَشُن پی، دیری نَشا وَِرگ تَه مُخورِه.
باز ژین دَِل مَِنَِرَِما کو هما نَِفرینی هاکَِرِه. وَختی هم ماتِش: بَشَه وی با، سفارشَم ماکَِردِش کو دیری نشا. خدا همه یی رَِفتگانُن بیامرزه.
نَه حالا نَنا مَِبو، نَه عامی بَبَه.
: نه خاله مادر می شود، نه عمو پدر.
: قدیم رَسم با، اگَه ای میرد مَِمَِرد کو جَنییَه وَچِه مَِدَِردِش، برایی انی کو ژو وَچِه یَتیم نَبین و ژین جَِنییَه ای وَخت جایی دیگری شی ناکَِرِه کو وچِه اینی میردی تیی دستی گُوْز بَبین، اون میردَِکِه بَِرار، خوشتُن بَِرار جَِنین مَِبَِردِش. یا وختی کو ای میردی جَِنییَه مَِمَِردَه به هَمَن دلیل خوشتُن جَِنین خوواکَِر مَِبَِردِش. با وجودی اَِنی، بَعد مَِدیشُن: نه حالا ننا مَِبو وُ نه عامی بَبَه.
پیل همیسَه رَف اَِشتَه، وختی مَِگَه وِیگی، بِینی پا دیمَه چیچی مَِندِه؟
: ها، پیل چیی خایرییَه، اَمّا به چه قیمتی؟ وَختی مَِگَه پیل دار بَبا، بِینی چُن نَفَِری تَه تَیی پییُن لَتَه پارَه کَِرچَه؟ اَِنطور خایره کو تو پیل دار بَببا، ولی مَرتُمی هَر بلایی ژون سَرَِما تَه گَل عیبی نَِدَِربو؟ پَس اَِنسانیت کُشیچی؟
جووَه بَِچَِردی پی، خَرَه سیر مَنَِبو. منابو هم مایَن.
: از (علف کناره های) جوی چریدن، خر سیر نمی شود.
: کناری جووُن ای علفی مختصری سُوز مابو، کو ژینَه ماشُّن: بَلمَه. ملیمه کو خره با بَِچَِردی اَِن عَلَِفُن سیر منابو. پس علفی ویشتری لازم داره. وختی مِینی ای نفری مگی با سورچرُنی خوشتُن اموراتی زندگی بَوییَِرَِنِه، به طعنه ژو رَه مایَن: جووَه بَِچَِردی پی خره سیر منابو.
جوواب منارزین ؟؟
اگه باتُّن کُجَه مایَن: سیر بَِبِه؟ کُجَه مایَن: سیر وابِه؟
اگه چی بُخوربیت ( منظورغذاهای جامد و خوردنی)، ماپرسَن: سیر بَِبِه؟
امّا اکه اُو یا شربت واخوربیت (منظور نوشیدنیها )، ماپَِرسَن: سیر وابِه؟
جین بَری وُ کَِلاتَه؟
: دَرِ دو لَتی و کلاته ؟ ( دهات ).
: اَِنَه مَثَِلَه وختی مایَن کو ای چی ای جایی رَه خیلی زییاد بو. یا دو چیی کو با هم جور مَِنِن، هُماهَِنگی نَِدارَن.
جین بَری= بَری دولَتی کو ژویری و ژیری ژو گُلمیخی بوکوواتِیَن. ای چَِفت داره کو بر قلف مَِکَِرَن، دو برکویی دارِه، ای میردُنَه ایَم جَِنّییُنَه.
چَشتَه خور صاب سلیقه هَم مبو !!!
: چشته خور صاحبِ سلیقه هم می شود.
چشته خور اونی رَه مایَن کو در حقّی ژو چُن دفه محیبت هاکَِرچَه، اَِسَه بد عادت ببیچی. ژو توقع هم ژویری شیچی فکر ماکَِرِه تَه وظیفِه یَه کو ژو کُمَِک کَه. اون وخت خوشتُن خوش سلیقه گری پی، تَه رَه تعیینی تکلیفی هم ماکَِرِه. اَِسَه کییَه کو ژو افادِه جَمَه کَِرِه؟ همنی بالایَه کو مایَن: چشته خور، میراث خورَم مبو. هِچی ژو رَه نوایا طلبی میراثی هم ماکَِرِه.
چَشی دَِمَِبَِستِه، آلَه ماکَِرِه. یعنی چه؟ کُجَه مایَن؟
: چشم هایش را می بندد، دهانش را باز می کند.
اَِنَه اصطلاحَه بابَِتی ای نفری پُررو، بی مُلاحیظه، بی چاکَه دهنی ره ماین کو هِشکینَه احترام قائل نییَه، وختی اینی نفری رَه درگیر مبو هرچی ژو آله پی بیرینما مایِه. حتّا اونی کو ژو نون بخورچِش. ممکنه تُهمتَم به آدمی بکووِه.
= چوتا ،همیشَه تَیی سَبِه مَنَِمُنِه.
: جوجه همیشه زیر سبد نمی ماند.
: چوتُن تا کَسینییَن ژون تَیی سَبِه نییامَِدارَن تا کَِلا یا رووآ ژون نَبَِرِه. یا دله حوضی نَکَن خفه بَبین. کمی کو گُوْز بَِبِن اونقدی کو رووآ نَزُنِه ژون بَرِه، اَِنقَد پَرَه بالی موکوئَن تا سَبَه چَپَه ببو اونوخت هوشتَِرَه تیی سبه پی بیرین مِین.
اَِسَه وختی کو جَِوُنی چیز فَمی مَِبین دیگه پییَِرَه مار هکاتی گوش مناکَِرَن و دَنین کییِه بُند مَنَِه بین هر کاری ژون دَِلی گییا ماکَِرَن. البته وَشکی اَِنطورییَن. دُتی باز وِیتَِرییَن ویشتَِری پییَِره مار هکاتی گوش ماکَِرَن. قدیم کو اَِنطور با، اَِسَه منه زُنون. پس زیکی هرچه گُوْزتَِری مَِبین، خوداختیارتری مَِبین، هَمنی بالا مایَن کو: چُوِتِه همیشه تیی سَبِه منَِمُنَن.
چو ،تَیی پَِلاسی پی بیرینَِچِش
: چوب را از زیر پلاس (نوعی زیرانداز) بیرون آورده.
ملیمه، وختی ای نفر چو ژو دَس دبو، ژو جَِسارَِتَم ویشتَِری مَِبو. اَِنَه مَثَِلَه در مقامی تعجبی در موردی وَچِیی مایَن کو تا اَِسَه به علّتی ناتوانی اذیت و آزاری نَِدَِرچِش، اَِسَه کو ای کمی زور دَِکَِرچِش، دارِه اذیّت ماکَِرِه. یعنی کو تازَه اَِن اُوولی ژو اذیّتییَه.
چو، خَِرسی دَس کَِچی.
: چوب به دست خرس افتاده است.
: هَمنطوری آدم خرسی حریف منَِبو، چه بَرَِسِه کو چو هم ژو دس کِه. اَِنَه مَثَِلَه بابتی ای آدمی مایَن کو به خودیی خود مردم آزاری ماکَِرچِش، اَِسَه اییَه کاری هم ژو دِچیشُن کو مَِزُنِه خوشتُن کارین زوری پی هم استفاده هاکَِرِه. دیگه هِشکین ژو حریف منَِبو. همنی بالا مایَن: چو خرسی دَس کَِچی. منظور ژو پست و مقامییَه کو باعثی اذیت و آزاری ویشتری مبو.
چو دَس گیرِه، صِی نَفَِرُن کُتَِکی مُخورِه
: چوب به دست بگیرد، کتک صد نفر را می خورد.
آدم وختی چو ژو دَس دبو، ژو جَِسارَِت زیاد مَِبو. وختی کو ای نفر چو ژو دَس دبو وُ کُتَِکی بَخورِه، معلیمه کو خیلی بی عُرضِیَه.
: اَِنَه مَثَِلَه به شوخی ای نفری رَه مایَن کو پُررووَه، جَِسارَِت داره، ولی زور نداره. پُرروگَِری هم ماکَِرِه. َاَگَِه چو هم دَس گیرِه، بازَم ژو دومَِسازَن. وختی مَِگَِشُن ژو شیر وپاکَِرَن، اَِنَه مَثَِلَه ژو رَه مایَن، ژو بَِخییالی کو مایَن چو دس گیرِه صِی نفرُن دومَِسازِه. مَِشو جَِلو، بی عُرضَِگی پی کُتَِکی مُخوره وُ مِی دَِمبال. بازَم ژو رو کمی منابو.
1= سِّلاخُن رووا مَِمُنِه. یَنی چَه؟ کُجَه کاربُرد داره؟
: به گربة سلاخ ها می ماند.
.: به وَچَِه یی مایَن کو همیشه ژو لَکَه تیکَه نشتِه. چی مُخورِه مَنَِکَِرِه کو بشورِه.
2= تُرشَه خُمبَه مَِمُنِه. یَنی چَه؟ کُجَه کاربُرد داره؟
: به خمرة ترشی میماند.
: به آدَِمی کو خیلی اخمو و عبوسَه مایَن. یا کو مایَن: دیمبَِلَِکَه. dimbεlaka
3= بَلیشُمَه. bališoma یَنی چه؟ کُجَه کاربُرد داره؟
: آدمی کم عقل و آشفته و بی سر و پایی رَه مایَن. البته دله زَِراتکارُن، به پیازی کو ژو مغز پیت وابابو کو نه خاصیتی پیازی داره و نه خاصیتی پیازچه، اونی رَم مایَن« بَلیشُم».
4= بُوْلَِردَه دیم bölεrda dim یَنی چَه؟ کُجَه کاربُرد داره.
: اصطلاحَن به آدمی بی چَشمَه و رو و بی حیایی رَه مایَن.
5= چُکَه پُرس یعنی چه؟
: اصطلاحَن به آدم یا وَچِه یی کو در موردی همه چی، خیلی سووآلی ماکرِه و با هوشتُن سووآلُن آدمی هلاک مَِکَِرِه. اَِنی رَه مایَن: چُکَه پُرس. اونی کو مَِگِیش هَمَه چی بَزُنِه.
6= کَچَه کَچَه کَِردییُن یعنی چه؟
: وختی کو با اییَه چُمچِنَه چُن نَفَِرُن گییابو به نوبت با هُم چی بَخورَن، مایَن دارَن کَچَه کَچَه مَِکَِرَن.
در واقَه یَنی با اییَه چُمچِن به نویت چی بُخوردییُن.
7= چو زَِمین مَِنِه. یعنی چه؟ کُجَه کاربُرد داره؟
: چوب به زمین نمی آید.
: دَِر وَصفی ای جایی مایَن کو خیلی شولوغَه،.
8= چویی مَرگی ژو پا گِِنِچی. یَنی چَه؟ کُجَه کاربرد داره؟
: چوب مرگ به پایش خورده.
: بابَِتی ای نفری مایَن کو به دلیلی ناخوشییی سَختی در حالی مَرگییَه، ژو حالَم خا نییَه. اصطلاحَن مایَن: چویی مَرگی ژو پا گَِنِچی. یعنی بَِمَِردییُنی صابَه.
9= حَجیمَِت گَِرَه مَِمُنِه!!!
: به حجامتگر می ماند.
: قدیم حَجیمت هاکَِرد، بضی جَِنییُن تخصص با. ژون قیافه هم همیشه اَخمو با. اَِسَه اَِنَه مَثَِلَه بابَِتی ای نفری مایَن کو خیلی بد اخلاقه، هَمُّن پی هَم زهری چَشی هاچِش. همه ژو پی مَِتَِرسَن.
10= حجیمت گرین شاخَه!!!
: شاخِ حجامتگر است.
: حَجیمتگرُن شاخ، ای چیی بد هِیبتی با، به قولی: نتراشیده و نخراشیده. اَِن شاخ پَشتی، بِینی دو کَِفتُن، دومَِماسَِنِشُن و بادکش مَِکَِرشُن، تا خین پُر منابا وَِل کُن نبا. اَِسَه ای نفری کو بد هِیبتَه، بد سَرَه وَضَه، مَِثلی بَضی گَِدُن، وختی آدمی مزاحم مبو تا ناگیرَه وَِل منا کَِرِه، ژو به حجیمتگرُن شاخ تشبیه مَِکَِرَن. البته به هر مزاحمی اذیت کنی رَه هم مَِشید بات.
فرانک خانم/ آقای کاشیان/ آقای رجبی/ درست باچیتُن. ممنون.
11= حکیم اونه کو ژو سَرَِمابو
: حکیم آن است که بر سرش آمده باشد.
: قدیم دُکتُری رَه ماشُن حکیم. ولی اَِنجو منظور اونییَه کو دله اییَه کارین با تجربه ببا بو. پس اونی کو ژو تجربه زیاده، ژو رَه مایَن حکیمی اون کارین. هَمَِنی بالا مایَن: زی بَس ژو سَرَِمیچی، دیگَه اوستا یا حکیم بَِبیچی. به طوری کلی آدمی با تجربه رَه مایَن کو هزار جو بلا ژو سَرَِمابو. .
12= حَِسابدار، مَِمُندار منه بو.
: حسابدار، مهماندار نمی شود
: دله اَِن مَثَِلین منظوری« حسابدار» اونی نییَه کو ژو شُغل حسابداری یَه. بلکه اونی رَه مایَن کو هوشتُن همه چی حساب داره. ای چی مَِگِیش بِیرینِه، صِی دَفَه ژیری ژویری مَِکَِرِه تازَه آیا بِیرینِه یا نِیرینِه. اَِنجور آدم کو خوشتُن همه چی حساب دارِه، منه زُنِه مَِمُنداری خایری بو. هَمنی بالا مایَن کو: حَِسابدار، مَِمُندار منه بو.
13= حُوْض پُر وابو، سَر مَِشو.
: مَلیمه کو حوض پُر وابو، سَر مَِشو، ولی منظور چیچییَه؟
: حوض پر بشود، سر می رود. آب آن لبریز می شود.
: هر ظرفی ای ظرفییتی دارِه. اَگَه ویشتَِری ژو ظرفییتی دوریژَن، مَلیمَه کو سَر مَِشو.
اَِسَه اَِنَه مَثَِلَه ای نفری رَه مایَن کو وختی ای چی مَِگِیش، خیلی اَِصرار ماکَِرِه. مَنَِه زُنِه کو اَِصراری زییادی گاهی نتیجه یی مَعکوسی مادِه، اونی کو مَِگی ای کاری خیری هاکَِرِه دیگَه مَِناکَِرِه. هَمَِنی بالایَه کو باچیشُن: اندازه نگه دار که اندازه نکوست // هَم لایق دشمن است و هم لایق دوست.
14= خاکَه ژو هوشتُنی منه کَِرِه.
: خاک او را به خود نمی پذیرد.
: اَِنَه مَثَِلَه بابَِتی ای نفری مایَن کو دله زندگی آدمی خایری نَبیچی، یا فاسد بیچی یا مردم آزار. وختی مَِمَِرِه هِشکین حاضَِر مَِنابو ژو تیی جنازِه شو. هَمَِنی بالا ژو جنازه مدتی دیمه زمینی مَِمُنِه. یا وختی مَِگَِشُن ژو خاکَه کَِرَن، هزار جور اَِشکالی ژو دله کارین بیرین مِی. بازَم
ژو جنازه دیمه زمینی مَِمُنِه. هَمَِنی بالا مایَن: خاکَم ژو هُشتُنی منه کَِرِه. یعنی: خاکَم ژو قبیل نداره.
15= خالمَِکَه کالَمسَرایِه.
: خیال می کنی کاروانسراست.
: کالَِمسَرا کو همون کاروانسرای فارسی بو، ای جاییَه کو ژو بَر همیشه وایَه، هرکین گییابو دنین مَِشو، هرکین گییابو بیرین مِی. یا هرکین کو دَنین شیچی، هروخت ژو دَِلی گییابو بیرین مِی، اونی هم کو بیرین شیچی، هر وخت ژو دلی گییابو دَنین مِی. یعنی ای جایی بی حساب و کتابی. اَِسَه چَِرَه اَِنَه مَثَِلَه به کاری مَِبَِرَن؟
اَِنَه مثله دو کاربردی داره. اُوَِل اَِن کو، هر جایی کو مَِگَِشُن بایَن بی حساب و کتابَه، مایَن: خالمَِکَه اَِنجو کالَمسَرایِه. دوییُم، وختی کو مِینَن ای نفر ای جا هِی مِِی و مَِشو، به عُنوانی اعتراضی ژو رَه مایَن: مَِگَه اَِنجو کالَمسَرایِه کو هِی مییا وُ مَِشَه؟
16= خالمَِکَه کوه بُکُنچِش!!!
: خیال می کنی کوه کنده است!!!
: خاب کوه بُکُند کاری سَختییِه، آدم خیلی هَِلاک مَِبو. اَِسَه وختی ای نفر ای کاری سُبُکی یا ای کاری کمی ماکَِرِه وُ وانَِمود مَِکَِرِه کو خیلی هَِلاکَه، به عنوانی اعتراضی ژو رَه مایَن: اَِنگار کوه بُکُنچِش. یا: خالمَِکَه کوه بُکُنچِش.
17= هَما اَِمبُنینَه کاری ندارین، اَِمبُنَه هَما رَه کاری داره.
: ما به انبان کاری نداریم، انبان با ما کار داره.
: زمانی مایَن کو شما کاری به کاری هشکین ندارین، ولی آدم هایی فوضولی دست شما سر پی منِرَن. گایی مِینی کو ای بِهتُن هم شما پیایندِشُن.
18= حَلوا بی میشَه گی مَنَِه بو!!!
: حلوا بدون فضلة موش نمی شود.
: خاب ملیمه اگه میشه گی دله حَلوِن دَبو آدمی بد مِی. دیگه آدمی تُون مَنَِسینییِه کو بَخورِه. اَِسَه اَِنَه مَثَِلَی اعتراض آمیزییِه کو دو کاربردی داره. اُووَِل اونی رَه مایَن که دَِلَه ای گورویی هِشوخت ژو کاری بی عیب و ایرادی نییِه. دویُّم ای نفری مزاحمی رَه مایَن کو واردی ای جمعی صمیمی مبو، چون ژو پی ژون خوش مَِنِه، صفایی اون جَمی هُم مَِگَِنِه. اونوخته کو به عنوانی اعتراضی خوشتُن گَل اون مُزاحمی به میشه گی تشبیه مَِکَِرَن و مایَن: حلوا بی میشه گی منه بو.
19= حَمُّوم بی عرقی مَنَِبو.
: حمام رفتن بدون عرق کردن نمی شود.
: خاب معلیمه کو وختی آدم حموم مَِشو، دنین حموم عرق ماکَِرِه. مخصوصن قدیمی حمُّومی عومومی. تَه دَِلی هم گیابو عرق ناکَِرا، بازم مَنَِبو. اَِنَه مَثَِلَه بابتی اَِنی مایَن کو مَنَِبو آدم به ای مجلسی شادی مثلی عاریسی بشو و نَگییابیش چَش روشَِنی یا پیشکَِشی بَبَِرِه. اَِنجور جاهایی بَِشییُن مگی عرق هاکَِرد پیشکشی هَم هادا. پس: حموم بی عرقی منه بو.
20= حَمُّوم مَِشو، خَزینَه مَنَِشو.
: حمّام می رود، خزینه نمی رود.
: قدیمی حَمُّومی عومومی خَزینه هم دَِرشُن. وختی خا خوشتُن بَِشُششُن دَِلَه خزینه هم مَِشِین بعد مَِشِن لیف و صابین موکوآشُن و مَِشِن بیرین. اَگَه ای نفر خَزینه مَنَِشا، اَِنگار کاری تَم نَکَِرچِش. اَِسَه وَختی ای نفر طَِبقی عادَِتی، هُشتُن کاری تَم نَکَِرِه وُ نیمه کاره ول واکَِرِه، بابَِتی ژو مایَن: حَمُّوم مَِشو، خزینه مَنَِشو.
21= حَمُّومین دُتَه تا دَِلَه اُووین دَرِه تازایِه.
: دخترِ حمّامی تا در آب هست، تازه است.
: خاب همه مَِزُنین کو اُو، باعثی تَر و تازَِگییَه. آدم تا دَنین حَمُّوم دره ژو پوست لطیفَه، ژو آلَِشکی سُرخییَن و ... حَمُّوم پی کو بیرینما ممکنه دو هِیرَه ساتَم تَر و تازه بو، ولی بعدن مَِلاسِه.هَمون جوری مَِبو کو بیچی. اَِنَه مَثَِلَین منظور اَِنَه کو، آدم تا هوشتُن دَِلَه شَهری دَرَه، شناختَه شُدِه یَه. وختی ای جایی غریبی بَِشا، چون ژو مَِنَِشناسَن، بعدی چُن رویی ماچورییِه، مَِلاسِه. اَِحساسی غربتی ماکَِرِه. البته بَضی وَختَم مِینی جایی غریبی وِیتَِری خوشتُن دَِلَه شهرییَه.
22= حساب چه مربوط بَِه اِینِه پَنشُمبِه یَه؟
: حساب چه مربوط به جمعه و پنجشنبه دارد؟
: اَِنَه مَثَِلَه کو جَنبِه یی اعتراضی دارِه، ای نفر بد حسابی رَه مایَن کو وختی مَنَِگِیش خوشتُن حساب تسویه کَِرِه دَِمبالی وییُمِه مَِگَِردِه. یا آرو هَِرِن مَِکَِرِه. مایِه هَمَن پَنشُمبَه تَه حساب صاف ماکَِرون. پَنشُمبَه مَِبو مایِه: اِینَه تَه حساب صاف ماکَِرون. خُلاصَه آدمی سَرگَِردُن مَِکَِرِه. اَِنجور آدَِمی رَه مایَن: حشاب چه مَربوط به اِینِه پَنشُمبِه یَه؟ خُلاصه اَِنی کو اَِنَه مَثَِلَه اونی رَه مایَن کو آدمی رَه آرو هَِرِین مَِکَِره.
23= خایرَه اَِنگیرَه، شَِغالین نصیب مَِبو.
: انگور خوب، نصیب شغال می شود.
: اوصولَن شَِغالَه کو هَمچی ترکیبی قشنگی هم نَِدارِه، اَِنگیری رَِسیدِه یی پی کو خا شَِرینِه و خیلی هَم خوش اُو وُ رُوْنگه، خیلی ژین خوش مِی. مَِشو دنین رَز، پِیی اَِنگیرَه کُلُن، زیزی مَِنجِه وُ اَِنگیرَه مَِلاشَِنِه.
اَِسَه کُجَه اَِنَه مَثَِلَه کاربرد پیدا مَِکَِره؟ ای وخت مِینی ای لُقمِه یی چرب و نرمی ای نفری نا لایقی گیر مِی، مایَن: خایرَه اَِنگیرَه شغالین نصیب مَِبو. یا ای وختی هم مِینی اییَه دُختَِرَه یا اییَه جَِنیکا کو خیلی خوشگَِلَه وُ خوش هِیکَِلِه، ای نفر بد قواره گیر مِی، اون وخته کو مایَن: اَِنگیری خایری نَصیبی شَِغالین مَِبو. خاب راستَم مایَن دیگه.
24= خَبَِرَه بَِر، آتَِش مَِبَِرِه، آتَِش مییارِه.
: آدم خبرچین، آتش می برد، آتش می آورد.
: خاب ملیمَه، آدَِمی کو خَبَِرچینَه، خَبَِر مَِبَِرِه وُ خبر میارِه، مَِثلی اَِنی مَِمُنِه کو تَیی آتَِشی پوف مَِکَِرِه. مَِنارزِه آتَِش خاموش بَبو. اوصولَن خبرچینی، صفتی بَدییَه. مَِثلی آدَم فوروشی مَِمُنِه. هَمُّنُن بَد بَخت مَِکَِرِه. اییَه شَِعرَه سعدی پی دارین کو مایِه:
میان دو تن جنک، چون آتش است سخن چین بد بخت، هیزم کش است.
25= خَر وَختی جَه بِینِه، واش مَنَِخورِه.
: خر وختی جو ببیند، کاه نمی خورد.
: اَِنطور کو ملیمَه خَرَه جَه ویشتَِری ژین خوش مِی تا واش. اَِسَه اَِنَه مَثَِلَه کُجَه کاری مَِبَِرَن؟ وختی ای نفر ای جایی کاری ماکَِرِه وُ ای مُزدی مارِه، وَختی جایی دیگه یی هَمَِنَه کارین بالا مزدی ویشتری مادَن، یا کاری وِیتَِری با مُزدی ویشتَِری ژو گیر مِی وُ مَِگِش بَشو اونجو، ژو صاب کار کو دلخور مَِبو، به عنوانی اعتراضی توهین آمیزی اَِنَه مَثَِلَه در موردی ژو مایِه.
26= لالَه خورَه میرزا. اَِنَه اییَه اصطلاحه. معنیی خاصی داره. ژو تفسیر چیچییَه؟
: ای وَچِه یی رَه مایَن کو هرکاری ماکَِرَن هَِکاتی مناکَِرِه. تازه ای چیی هم ژو پی ماپرسَن جوواب مناده. یا بلد نییَه یا انی کو ژو دلی مَنَِگی جوواب هادِه. اَِن جور وَچِه رَه اصطلاحَن مایَن : لالَه خورَه میرزا.
27= نَرَه رووا مَِمُنِه.
: به گربه نره می میند.
: آدمی کو غُرغُرویَه وُ زیاد غُر مُکّووِه بابَِتی ژو اَِنَه اصطلاحَه کاری مَِبَِرَن.
28= اُوْ کَِتَه رووا مَِمُنِه.
: آدمی کو سر تا پا دله وارَِشی لیش ببا بو. یا کو اُوْ ژو دیم دوشُندبیشُن، یا دله جووین کَِت بابو کو ژو هَلِه پاک تر ببابین، بابَِتی ژو مایَن: اُو کَِتَه رووا مَِمُنِه.
29= خالًه زَِنَِکَه.
: خاله زنک است .
اَِنَه اصطلاحَه ای میردی رَه مایَن کو زی بَس با جَِنییُن بَِنیَِسچی و پیِ بیچی، به ژون اخلاقی آلوده بَِبیچی، یا غیبت ماکَِرِه، یا هَِکاتی میارِه و مَِبَِرِه. اوصولَن ای میردی رَه مایَن کو ویشتَِری با جَِنییُن نَِشستَه برخاست داره وُ به جَِنّییُن اَِخلاق عادت کَِرچِش.
30= اگه باتُّن، لیکُتَه چیچی رَه مایَن؟
: اگر گفتید، « لیکُّتَه» به چی می گویند؟ می گویند: کاچی.
: حلوایی رقیق و سَر دَستی رَه مایَن لیکّتَه. آردی خالی دَِلَه لَلَِقویی سرخ ماکَِرَن، اُوْ دومَِریژَن و خا هُم موکّووَن. زَعفرُن هم موکّوئن. اَِسَه اگه شَکر اضافه کَِرَن، مَِبو : شَِرینَه لیکَّته. اَگَه نَِمَِکَه اضافه کَِرَن، مبو: شورَه لیکُّتَه.
31= خِیرَِت، چیچی رَه مایَن؟ چه جور درست مَِکَِرَن؟ فارسی ژو رَه چیچی مایَن؟
: « خیرَت» به چه چیزی می گویند؟ چه جور درست می کنند؟ به فارسی به آن چه می گویند؟
: چُندی مُرغُنِه مَِشکَِنَن، سَِفیدَه وُ زَردَه با چنگالی خا هُم موکّووَن، اَِسَه کمی آرد هَم دومَِریژَن و باز هَم آرُم آرُم خا هُم موکُّوَن. اَِسَه به اندازه یی لازمی شَکَِر دومَِریژَن و هُم موکّووَن. مادِّه یی ژو آماده بَِبا. اَِسَه اَگَه باتُّن چه مَِکَِرَن؟ مِیدُن مَِریژَن؟ نه بابا، لَلَِقو کو پیش از این سَوْنگسَِری روئون دله دورچیشُن و خا دیمه آتشی داغ وابیچی، اَِن مادُّه یی آمادِه، دله یی لَلَِقویی دومریژَن تا خا سُرخ وابو. وَختی کو آماده ببا، اون وخت تَه دستی دَبَِستَن و مو پِی. بایَن بَخورین. فارسی ژو رَه مایَن خاگینه.
32= « خُشکَه مالَن کَِردییُن » یعنی چه؟
یَنی کو « تَرو خُشک بمالندییُن و بُخوردییُن» ای وختی دنین کییه گوشتو کمی مییَِمییَه، خُدا ژین بیامرزه، نَنِن مات نون دوچینین و خُشکَه مالَن کرین و بَخورین.
البته اَِنَه مَثَِلَه جایی دیگری هم کاربرد داره . ای وختی مِینی ای نفر رَِند ، ای آدمی صافه ساده گیر میاره وُ ژو مال خُشکَه مالَن مَِکَِرِه.
33= اَگَه باتُن « خورداش شییُن» یعنی چه؟
یَنی: خُردیشّییُن ، یعنی: جذب ببییُن.
مثلن : دیمه چوئین بَرُن، روئونی بَزرَِکی دومَِمالنَن تا بَری مُقاوم تری ببین. ماین، روئون انقد دومالن تا ژو خورداش شو. ترجمه: آنقدر روغن بمال تا به خوردش برود.
34= هَما سمنی «شاهدانه» رَه مائین « کَِنَِقدُن». اگه باتُن « بوتة شاهدانه» رَه چیچی مائین؟
مائین « بَنگَه بُوْنَه». برایی اَِنی کو اَِن بُونِه پی حشیش دُرُست مَِکَِرَن. حشیشی رَم مایَن: بَنک.
1= ریشخَِندی موکّووِه. !!! یَنی چه؟ کِی مایَن.
: ریشخند میزند !!!
: اَِنَه اصطلاحَه به اعتراض بابتی ای نفری مایَن کو به جایی گوش هاکَِردی به هکاتُن، تَمسخر ماکَِرِه و به طرفی مقابلی پوزخَِندی موکّووِه. اَِن ای عملی خیلی پیسییَه.
2= ریشی پَردیس مَِکَِرِه.
ریش را رفو می کند.
: اَِنَه مَثَِلَه دو جور کاری مَِشو. ای اَِن کو، وختی مَِگَِشُن ای نفری دلداری بَدَن، با وعده وعیدی ژو دَِمَِخُنَن تا ژو راضی واکَِرَن کو ژونه ای کاری هاکَِرِه. اینی اَِن کو، ای نفری گییابو با چاخان پاخان کَِردییُنی وُ با تملق گویی و چاپلوسی به خوشتُن منظوری بَرَِسَه.
3= ریشی پی مِیرِه، سَِبیلی پِیوَِند مَِکَِرِه.
: از ریش بر میدارد، به سبیل پیوند می کند.
اَِنَه مَثَِلَه به طَنَه بابتی ای نفری مایَن کو زی بس اَِنی اونی پی پیل قرض هاچِش، اَِسَه به هَمُّنُن بَِدَِهکار بَِبیچی، چون پیل نداره کو خوشتُن بدهی پرداخت هاکَِرِه، اَِنی پی پیل مارِه اونی مَِدِه، اونی پی مارِه اَِنی مَِدِه، اَِنجوری هِی اَِن کُلا اون کُلا مَِکَِرِه. در نتیجه بابتی ژو اَِنَه مَثَِلَه کاری مَِبَِرَن.
4= ریشی گیچِش. اَِنَه اصطلاحَه کِی مایَن و کی رَه مایَن.؟
= به ریش گرفته است.
: ای وَخت ای آدَِمی پی تعریف ماکَِرَن، اون آدَِمی ساده اَِنگار فکر ماکَِرِه کو دارَن ژو پی تعریف ماکَِرَن. ژو خوش مِی و هِی خوشتُن وا دَِمَِوَِنِه. اَِنجویَه کو مایَن: ریشی گیچِش.
ای وَختی هم مِینی دارَن به طوری سربَِستِه ای نفری پی بَدگویی ماکَِرَن، باز اونی به خیالی کو دارَن ژو پی بدگویی ماکَِرَن، اون وَختَه کو ژو بَذ مِی و ماچُرییِه و دَِلخور مَِبو. اَِنجو هَم مایَن: ریشی گیچِش. در صورتی کو نه اونجو وُ نه اَِنجو، منظور او نَبیچی.
5= زَمهریر بیارچِش. یَنی چَِه؟ کِی و کی رَه مایَن؟
: زمهریر آورده.
در صفحه 3871 جلد پنجم کتاب فرهنگ بزرگ سخن در مورد زمهریر چنین نوشته شده است. 1= سرمای شدید. 2= در باور قدما، جایی بسیار سردکه کافران را با سرمای آن عذاب می دهند.
: به شوخی ای نفری رَه مایَن کو هَِنِه هوا سرد نابیچی، زَِمَِستُنی هَلِی تُوْن کَِرچِش بازَم دارِه مَِلَِرزِه.
6= زَنجَه مورِه ماکَِرِه. یَنی چَِه؟ کی رَه مایَن؟
: زنجه موره می کند.
اَِنَه جُملا، اییَه اصطلاحِه وُ بابَِتی ای نفری مایَن کو با دردی و ناراحتی و ناتوانی پی زار زار دارِه بُرمَه مَِجَِنِه.
7= زَندَه بَِه گور بَِبیچی. کِی مایَن و کی رَه مایَن؟
: زنده به گور شده است.
: اَِنَه اصطلاحه بابتی ای نفری مایَن کو گَِرفتاری ای جنیکایی بد رَِفتار و بَد کَِردار و ناسازیگاری بَِبابو. فرخی هم مناکَِرَه، اَگَه جنَِکا هَم گرفتاری اَِنجور شیی بَِبابو، ژینَن مایَن: زَندَه به گور بَِبیچی.
دَِلَه زَندَِگی هِچی وِیتری محیبتی نییَه. محیبتی پی اَسکَه بُوْنَه هَم وَِلی مادِه.
8= زَندَه وَرِه کو هِشکین پوس مَِناکَِرِه !!!
: برّه زنده را که هیچ کس پوست نمی کند.
: اَِنَه مَثَِلَه دَِر مَِقامی اعتراضی ای صاب مالی به خوشتُن وَرِثِه مایِه کو ژو وارَِتی در حَِیاتی ژو، ادعایی مالی دارَن. یا به اونایی مایَن کو صاب مالی جلویی چَشُن، دارَن ژو مال غارت مَِکَِرَن.
9= زَِفُن هَر وَری بَِگاردَن، مَِگَِردِه.
: زبان را به هر طرفی بگردانی، می گردد.
: اَِنَه مَثَِلین منظور اَِنَه کو با زَِفُنی هَمَه جور هَِکاتی مَِشید هاکَِرد. هَم مَِشید با هَِکاتُن ای نفری آزار بَِدا و بَِرَِنجنا، هَم مَِشید ای نفری اُمیدوار کَِرد و ژو دَِلداری بَِدا. هَم مَِشید راست بات و هَم مَِشید دوری بات. هَم مَِشید تملق بات و هم مَِشید حقیقت بات. خلاصه هر وَری بچارخَن مَِچَِرخِه. اَِسَه بِینی کُمُن وِیتَِرییَه.
1 = چشم دوختن به جایی به منظور مراقب بودن:
چَش دووازَِندییُن یا: چَش دووَِجَِندییُن یا: چَش دودوتّییُن
2 = چشم ها را پی در پی باز و بسته کردن و جلوی خواب را گرفتن
: چَشی وَِرشُندییُن
با اجازه ای مهندس ابراهیمیانی آرویین درس مارزن
(آرو هر جا کو مایون قدیمی زَفُنی، مو منظور زَفِنی دورِیی باستانییَن، "اوستایی"واری)
اسم, به هِیرَه شکلی صرف مبو.
اسم یا مزونِه مفرد یا جمع بو( دَِلَه قدیمی زفُنی ، اسم مزونچی مفرد، مثنی ، یا جمع بو)
اسم مزونه مونث یا مذکر بو (دَِلَه قدیمی زفُنی، اسم مزونچی مونث، مذکر یا خنثی بو)
اسم با توجه به نقشی کو دَِلَه جملن داره، صرف مبو ، مثلی حالتی ندایی، نهادی، مفعولی و ...)
(دَِلَه قدیمی زفُنی، اسم مزونچی هشت حالتی دربیش)
دَِلَه فارسی تُنیا ای حالت دارِه. یعنی مثلا "ماشین" یا "احسان" همه جا به هَمَن شکل مِی و هچ تغییری شکلی ندارِه. همَنطور کو تنها ای جنس هم داره.
اما مَِرَِسین به زفُنی سمنی .
آرو چندی حالتی کو اسمی مونثی مزونِه دَِلَه سمنی بَگیره با هُم مِینین.
اییَه اسمی مونثی در نظر مگیرین : "مریم"
اَِن چند شکلی متفاوتی همن اسمی پی هم در نظر دربیتُن :
1. مریم
2. مریمَه
3. مریمین
4. مریمینَه
خُب. با اُلَمین شورو مکرین . "مریم"
هرکُمُن اییَه سمنی جُملا بایین کو انَه کلیما به شکلی "مریم" بییَما بو. (توجه کرین "مریم". نه مریمَه یا مریمین یا ...)
ته اسم چی چیه
مریم
مریمه کجه مشو؟
مریمین بات
. مریم ! پِی با بیا.
2. مریم ! کُجَه دَرِه؟
(اَِن حالتی رَه مایَن "حالتی ندایی" , کو اسمی مونث به صورتی مذکری به کار مشو.)
1. مَریَمَه کوشییَه؟
2. مَریَمه مایِه ....
3. مریمَه انجو بَِنیَِسچی.
(اَِن حالتی رَه ماین "حالتی نهادی" یا "حالتی فاعلی")
1. مریمین بات بَِرَِسچی.
2. مریمین چی بُخورد.
3. احسانی ، مریمین هوشتُن هُمرا بیارد.
4. احسان، مریمین دومسازِه.
5. مریمین پی واپرس.
6. ان کتاب مریمین پی قرض بگیچَن
7. مریمین ماشینَه
8مریمین پیر
1. مریمین بات بَِرَِسچی.
2. مریمین چی بُخورد.
3. احسانی ، مریمین هوشتُن هُمرا بیارد.
4. احسان، مریمین دومسازِه.
5. مریمین پی واپرس.
6. ان کتاب مریمین پی قرض بگیچَن
7. مریمین ماشینَه
8. مریمین پیر
1. حالتی کو ان اسمی مونثی دَِلَه جملِیی 1,2,3,4 دارِه مایَن "حالتی مفعولی"
چُند رِی منویسون چون مگن خلاصِی بحث تکه پاره نبو و ای جا کناری هُمی بو :
1. مریمین بات بَِرَِسچی.
2. مریمین چی بُخورد.
3. احسانی ، مریمین هوشتُن هُمرا بیارد.
4. احسان، مریمین دومسازِه.
5. مریمین پی واپرس.
6. ان کتاب مریمین پی قرض بگیچَن
7. مریمین ماشینَه
8. مریمین پیر
حالتی کو ان اسمی مونثی دَِلَه جملِیی 1,2,3,4 دارِه مایَن "حالتی مفعولی"
حالتی کو ان اسمی مونثی دَِلَه جملِیی 5و6 دارِه مایَن "ازی"
حالتی کو ان اسمی مونثی دَِلَه جملِیی 7و8 دارِه مایَن "وابستگی"
اَِسه هوشتُن جمله به فارسی ورگاردنین . همه ای شکلی مشترکی دارَن.
1. مریمینَه با. "به" مریم بگو
2. مریمینَه بِیرینچَن. "برای" مریم خریده ام.
هشت حالتی باستانی پی، دَِلَه هما زَفُن چار حالتی هَمَن الون استفاد مبین. گاربرد دارَن.
هِچ زَفُن یا گویشی دَِلَه ایران دَِنیَه کو 4 حالتی اسمی دَِلَه ژون زفُن باقی بمون بو.
اَِن هم نشانی قدمتی هما زفُنه.
البته اَِن هشت حالتی، به مرور کاربردی هوشتن وی کرچیشُن. هَمَن 4 بمونچن. بعضی به اینی حالتی تبدیل ببیچن.
مریم گفت
به مریم گفتم.
از مریم خریدم.
ماشین مریم.
سلام ماکرن به همه ای هُمشهرییُن و هُمزَفُنُن
با اجازه ایی جنابی آقای وزیری . ، ژو مثلی کو دله کلاسی مجازی مایَن ، انجو مارزُن . تا انُن کو مِگی ،انَه مثلی بزنَن . اِنجو پی بِینَن.
1- سعی ماکرن که چیمیچی رَد نََدُن. ارمُن دارُن . مفید واقَه بَبو.
2- ترجمه ای مثَلُن به فارسی و ژون کاربرد به سمنی منویسُن
3- اگه بضی عکسی مربوط به مراسمی کو برقرار مِبو هم انجو مارزن .شاید شِما خوشِما .
4- شما نظَرَن پی هم استفاده ماکِرُن .
5- اگر کو اشتبایی دله بِنِوِشتی هم داره همُّن پی مِگَن کو مُو بَبَخشَن .
با توجه به اینکه این خبر ، اولین خبر درج شده می باشد ،لذا ترجمه فارسی مطلب فوق را می نویسم . ولی بعد از این سعی خواهد شد که فقط به سمنانی نوشته شود . (مگر در مواقع ضروری و ترجمه ضرب المثلها )
سلام میکنم به همه ی هم شهری ها و هم زبانان
با اجازه ی آقای وزیری ضربالمثلهای را که در کلاس مجازی میگویند را اینجا میگذارم تا آنهائی که می خواهند این ضربالمثلها را بدانند . از اینجا ملاحظه کنند .
1- سعی میکنم که چیزی را جا نگذارم . امیدوارم مفید واقع شود.
2- ترجمه ی ضرب المثلها را به فارسی و کاربردشان را به سمنانی می نویسم
3- بعضی عکسهای مربوط به مراسمی که برقرار می شود را نیز اینجا قرار می دهم شاید که خوشایندتان باشد
4- از نظرات شما استفاده خواهم کرد
5- اگراشتباهی در نوشتن وجود دارد از همه طلب بخشش میکنم